ســیــب...

از دلــــ نوشـتـه هــآی مــن..

تو نیستی و جهان بر سرم خراب شده...بگو چگونه بمانم من در این خرابشده...

-خسته ای؟

....نه

-چرا ناراحتی؟

نیستم...ببخشید میرم توی اتاقم حالم خوب نیست...

میدونی... بغض داره خفم میکنه مهربون...

دلم برات تنگ شده میدونم که میدونی...

تو هم دلت برام تنگ شده؟

میدونی دیگه هیچی حالمو خوب نمیکنه...

نه اشک خالیم میکنه..نه آلوچه های روی درخت خوشحالم میکنه نه گل های توی باغ...

دلم فقط تورو میخواد...

یادته...قدرتت زیاد بودخیلی زیاد...

یادته اصرار میکردم بهت که دستمو بگیری و با تمام قدرت فشار بدی

هیچ وقت اینکارو نکردی...میزاشتی ب خیال بچگی خودم ازت ببرم...

تولدم بود...فک نکنم یادت باشه...روتخت دراز کشیده بودی... سرم بهت وصل بود

بدن قویت...پوست و استخون شده بود...

برات کیک آورده بودم....نخوردی..نتونستی....

حالت بد بود...میدونی حسرت اینکه اون کیک رو نخوردی هنوز رو دلم مونده...

وقتی رفتی...خیلی برات گریه کردم...رفتنت بد ترین خاطره ی هشت سالگیم بود...

کاش فقط پنج دقیقه بیای رو زمین فرشته...

دلم برای صدات تنگ شده...دلم برای دستات تنگ شده...دلم برای خودت تنگ شده...

مهربون من کاش بودی...

+بهترین بابا بزرگ دنیایی حتی وقتی نباشی

+فرشته ها نمی میرند...

+دلم هواتو کرده...

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan