در عرش صدای
«ارجعی..»...
پیچیده ست...
یا« ایتها النفس..».
بیآ
برگردیم...
- دوشنبه ۵ بهمن ۹۴
از دلــــ نوشـتـه هــآی مــن..
در عرش صدای
«ارجعی..»...
پیچیده ست...
یا« ایتها النفس..».
بیآ
برگردیم...
کمی بیشتر دوستم بدآر...
خدآی من...
تو که میدآنی من چقدر
حسودم.... :(
این روز ها دلم برآیت خیلی تنگ میشود:(
+خدای مهربون من:)
یک جمعه ی دیگر هم بهآخر رسید...،
یک جمعه دیگر....
چند جمعه باید به پایان برسد تا. بیایی؟....
میدانی
خسته ام از این همه نیامدن...
از این همه فراموشی...
از این همه هجمه ی غربت...
من از
تنهایی تو خسته ام...
از ناراحتی ات غربتت بغضت...
کارد به استخوان رسید...
یک جمعهی دیگر غروب کرد...
یک بار دیگر هم نیامدی....
ومن
خسته ام...
از تکرار این سکانس تکراری....
+فکری برای جمعه ی بعد نمیکنی؟
دیگر
نفس
بدون تو
بالا نمی رود!
این کلمات افسار گسیخته امانم را بریده اند...
هی میایند میروند... میآیند و میروند...
هی میتازند در مغزم...
لعنتی های سمج یا شعر شوید
یا بگذارید بخابم:(
+این دیگر رسما چرت و پرت بود ولی مخرجی بهتر از اینجا پیدا نکردم!
دوران سختیست:/
یک مدت آرامش قبل طوفآن بود حا :[
+ب:برادر_ر:روحانی_ج:جوجه رو_آ:آخر پاییز_م:میشمرن=برجآم! بعله!
بعضی وقتها این تفاوت ها
مرا شکل یه علامت تعجب میکند
تفاوت من و اندی دوستان از دیگر دختر ها:-\
+البته از خودمان تعجب نمیکنم از دیگر دختر ها تعجب میکنم:-\
این چه اخلاق های مسخره ایست آخر:-\
در من
فریادیست
از حرف هایی
برای
نگفتن...
+بعضی وقت ها عجیب دلت میخآهد کسی را داشته باشی برای درد و دل...
+کتاب ها حرف در من است...