یک جمعه ی دیگر هم بهآخر رسید...،
یک جمعه دیگر....
چند جمعه باید به پایان برسد تا. بیایی؟....
میدانی
خسته ام از این همه نیامدن...
از این همه فراموشی...
از این همه هجمه ی غربت...
من از
تنهایی تو خسته ام...
از ناراحتی ات غربتت بغضت...
کارد به استخوان رسید...
یک جمعهی دیگر غروب کرد...
یک بار دیگر هم نیامدی....
ومن
خسته ام...
از تکرار این سکانس تکراری....
+فکری برای جمعه ی بعد نمیکنی؟
دیگر
نفس
بدون تو
بالا نمی رود!
- جمعه ۲ بهمن ۹۴